ملاصدرا معتقد است، بر پيامبر واجب است که براي بعد از خود جانشيناني قرار دهد، و بايد به گونهاي درباره آنها تصريح کند که جايي براي شک و طعن باقي نماند، زيرا وجود مادي آنها براي هميشه باقي نيست، بناچار بايد آشکارا به وجود امامي تصريح کند که امت بدان اقتدا نمايد. [1] همچنين بايد دانست که زمين هيچگاه از حجت الهي خالي نيست، و با رفتن هر کدام، نوبت ديگري ميرسد. ايشان براي اين مدعا به اين آيه استشهاد ميکنند:
و لقد أرسلنا نوحاً و إبراهيم و جعلنا في ذريتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتد و کثير منهم فاسقون ثمّ قفّينا علي آثارهم برسلنا، و قفّينا بعيسي بن مريم و آتيناه الإنجيل... [2] .
ملاصدرا معتقد است، بر پيامبر واجب است که براي بعد از خود جانشيناني قرار دهد، و بايد به گونهاي درباره آنها تصريح کند که جايي براي شک و طعن باقي نماند، زيرا وجود مادي آنها براي هميشه باقي نيست، بناچار بايد آشکارا به وجود امامي تصريح کند که امت بدان اقتدا نمايد. [1] همچنين بايد دانست که زمين هيچگاه از حجت الهي خالي نيست، و با رفتن هر کدام، نوبت ديگري ميرسد. ايشان براي اين مدعا به اين آيه استشهاد ميکنند:
و لقد أرسلنا نوحاً و إبراهيم و جعلنا في ذريتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتد و کثير منهم فاسقون ثمّ قفّينا علي آثارهم برسلنا، و قفّينا بعيسي بن مريم و آتيناه الإنجيل... [2] .
ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در فرزندان آنها نبوت و کتاب را قرار داديم، پس از آن بعضي از آنها هدايت يافتند و بسياي از آنها فاسق شدند. سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را فرستاديم، پس از آن عيسي بن مريم را مبعوث کرديم و به او انجيل عطا کرديم.
بيان ملاصدرا در ذيل اين آيه چنين است:
اين آيه دليل بر اين است که زمان از کسي که قيام کند و حجت خدا بر خلقش باشد، خالي نيست، اين سنت الهي از زمان نوح و آدم و آل ابراهيم تا زمان پيامبر ما جاري بوده و سنت الهي تبديل نميشود. با تمام شدن نبوت آن ولايتي که باطن نبوت است، تا روز قيامت باقي است. پس بناچار بعد از سپري شدن زمان رسالت، لازم است ولي و سرپرستي باشد که با کشف شهودي و بدون يادگيري از خلق، خدا را عبادت کند، و نزد او منبع تمام دانشهاي دانشمندان و مجتهدان موجود است، و در امر دين و دنياي مردم رياست دارد، و از جانب خدا، مردم را به فطرتشان دعوت ميکند، چه مردم اطاعت کنند چه نکنند، و يإ؛؛ لاپپ دعوت او را اجابت کنند يا او را انکار نمايند، و فرقي نميکند آن ولي ظاهر باشد و ديگران او را ببينند، ويا همچون بسياري از ائمه طاهرين از ديدهها پوشيده و پنهان باشد. [3] .
شاهد اين مطلب فرمايش علي، عليهالسلام، به کميل است که پس از بيان فضيلت علم و ارزش علما ميفرمايد:
أللّهم بلي! لا تخلواالأرض من قائم للّه بحجّة، ظاهراً و مشهوراً، أو مستتراً مغموراً لئلّا تبطل حججاللّه و بيناته، کم ذا و أين أولئک؟ أولئک واللّهالأقلون عدداً، الأعظمون خطراً، بهم يحفظاللّه حجته و بيناته حتي يودعوها نظرائهم، و يزرعوها في قلوب أشباههم. هجم بهمالعلم علي حقيقةالبصيرة و باشروا روحاليقين، و استلانوا ما استوعرهالمترفون، و أنسوا بما استوحش منهالجاهلون، صحبواالدنيا بأبدانٍ أرواحها معلّقة بالمحلالأعلي؛ أولئک خلفاءاللّه في أرضه، والدعاة إلي دينه. آه! آه! شوقاً إلي رؤيتهم.
بار خدايا! آري، زمين از قيام کننده براي خدا به وسيله حجت و دليل، خالي نميماند، يا آشکار و مشهور است، يا پنهان و مجهول، تا اينکه حجتها و دليلهاي خدا از بين نرود. اينها چند نفرند؟ و کجا هستند؟
سوگند به خدا که اينها از نظر شمارش اندک هستند و از نظر منزلت و بزرگي، بسيار بزرگوار و بلند مرتبهاند. به وسيله اينها حجت و دليلهاي روشن خدا حفظ ميشود تا آن را به همانند آنها بسپارند، و آن را در قلبهاي همانند آنها کشت نمايند.
علم و دانش با بصيرت حقيقي به اينها روي آورده، و روح يقين را به کار بستهاند. آنچه را که اشخاص خوشگذران سخت ميگيرند، اينها آسان ميگيرند. و به آنچه که افراد نادان از آن وحشت دارند، انس گرفتهاند به وسيله بدنهايي که ارواح آن به جاي بسيار بلندي آويخته، در دنيا زندگي ميکنند. اينها جانشينان خدا در زمينش هستند که به سوي دين او دعوت ميکنند. آه! آه! چه بسيار مشتاق ديدار آنها هستيم. [4] .
صدرالمتألهين پس از بيان علي، عليهالسلام، نتايجي به شرح زير ميگيرند:
اول: عالِم حقيقي ولايت و رياست در دين دارد.
دوم: سلسله عرفان به خدا و ولايت مطلقه هيچگاه قطع نميشود.
سوم: آبادي جهان و انسانها و ساير حيوانات و همه موجودات به خاطر وجود آن عالم رباني است.
چهارم: آن حجت الهي واجب نيست ظاهر باشد و چه بسا پنهان باشد.
پنجم: اولياي خاص الهي، با الهام از خداوند، علوم و معارف را کسب ميکنند.
ششم: با اين اوصاف شرافت حکمت الهي و منزلت صاحبان روشن ميشود که چگونه علي، عليهالسلام، مشتاق لقاي آنهاست